ارتباط با پروردگار در تمامی احوال:
یکی از درس هایی که رسول الله ـ صلی الله علیه و سلم -ـ به ما میآموزد، «دعا» و مناجات در تمامی احوال، مخصوصاً هنگامی که داعی الی الله، دل شکسته و پریشان گردد و مظلوم واقع شود. در این لحظات به جای بیتابی و ناراحتی باید ارتباط محکمی با عالم بالا برقرار نماید و درد دل را با صاحب دل بیان کند که اوست شنوای دانا و بینای قادر.
رضایت پروردگار:
درس دیگری که از این صحنهی دردناک میآموزیم این است که رضایت و خشنودی پروردگار بر هر چیزی برتری دارد، و اگر محبوب حقیقی از داعی خشنود و راضی باشد، تحمل هر ناراحتی سهل و آسان میگردد، اما اگر نارضایتی پروردگار و خشم و غضب او در کار باشد، هیچ موفقیّتی ارزش ندارد.
باغی که پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ به آنجا پناه برد متعلّق به «عُتبه» و «شیبه» فرزندان «ربیعه» بود. آن دو مدتی پیامبر ـ صلی الله علیه و سلمـ را نگریستند که در حال دعا بود و با سر و صورت خونین و غبارآلود در سایهی درخت پناه گرفته بود، عاقبت احساسات و عواطفشان تحریک شد و قلبشان به رحمت روی کرد.
مقداری انگور به غلامشان، «عداس» که فردی مسیحی بود، دادند تا برای پیامبر ـصلی الله علیه و سلمـ ببرد.
«عداس» انگور را جلوی پیامبر گذاشت. وقتی پیامبر ـ ـ به سوی انگورها دست دراز کرد فرمود: «بسمالله الرحمنالرحیم» سپس انگور را خورد.
«عداس» به سیمای نورانی آن حضرت ـ صلی الله علیه و سلم ـ به دقّت تمام نگریست، سپس گفت: قسم به خدا مردم این سرزمین با این کلام آشنایی ندارند و تا به حال این جمله را از کسی نشنیدهام.
پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ فرمود: ای عدّاس! اهل کدام سرزمینی و دینت چیست؟
عداس گفت: اهل نینوا و پیرو دین مسیح هستم.
پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ فرمود: اهل آن سرزمینی هستی که آن مرد صالح، «یونس بن مَتّی» از آنجاست.
عداس گفت: شما یونس را از کجا میشناسید؟
آن حضرت ـ صلی الله علیه و سلم ـ فرمود: برادرم یونس، پیامبر خدا بود، من هم پیامبر الهی هستم.
عدّاس مجذوب گشت و بر دست و پای آن حضرت افتاد و آن را بوسید. (و مشرّف به اسلام شد).
یکی از دو برادر به دیگری گفت: این مرد، غلامت را به فسادی و گمراهی کشاند! ([1])
فرزندان ربیعه از این صحنه در شگفت افتادند ولی از دین خود دست بر نداشتند و همین که عدّاس پیش آنها برگشت بدو گفتند: این مرد تو را از دینت باز ندارد! دین تو از دین او بهتر است!
اذیّت و آزاری که محمّد ـ صلی الله علیه و سلم ـ از ثقیفیان دید، خشم آنها را تخفیف داد، اما از جمودشان نکاست و به پیرویش تن ندادند.([2])
استفاده کردن از فرصتها:
داعی حقیقی باید از تمامی فرصتهای ممکن و پیش آمده، کمال استفاده را ببرد و با دیدهی تحقیرآمیز کسی را ننگرد. در این صحنه، پیامبر ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ با وجود خستگی و ناراحتی زیاد، از عرضه کردن اسلام بر «عدّاس» غلام، کوتاهی نمیکند، که در اثر همین اخلاق کریمانه و مشفقانه، فردی مسیحی به آغوش اسلام میآید. پس داعی باید تمام انسانها را با دیدهی احترام و اعزاز بنگرد و برای نجات آنها از آتش جهنّم از هیچ کوششی دریغ نورزد.
قبول کردن هدیه به امید...:
درس دیگری که پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ در اینجا به ما میآموزد اینکه برای جلب مخالفان و تألیف قلوبشان و به امید هدایتشان، دعوتی و هدیهی آنان را باید پذیرفت.
رسول اکرم ـ صلی الله علیه و سلم ـ هر چند فهمید که این باغ و این انگورها متعلّق به افراد بیدین است و پذیرایی کننده نیز فردی مسیحی است، اما با دیدهی گشاد و با آغوش باز آن را قبول کرد و نتیجه، هدایت یک انسان شد، که بسیار اهمیّت دارد.
پس از خوردن انگور و خداحافظی از «عدّاس»، پیامبر ـ صلی الله علیه و سلمـ افسرده و محزون بطرف مکه رهسپار شد. چون به منطقهی «قرنالمنازل» رسید، خداوند، جبرئیل را همراه مَلَک کوهها نزد پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ فرستاد؛ فرشته از پیامبر ـ صلی الله علیه و سلمـ اجازه خواست تا دو کوهی را که طائف در میان آن قرار گرفته به هم بکوبد تا همگی نیست و نابود شوند، اما پیامبر مشفق و مهربان ـ صلی الله علیه و سلم ـ اجازه نداده و فرمودند:
«خیر! من امیدوارم از نسلهای آیندهی اینها کسانی پیدا شوند که خدای یگانه را پرستش کنند و با وی احدی را شریک نسازند» ([3]).
و نهایتاً هم اینگونه شد، «محمد بن قاسم :» فاتح «سند» و «هند» از فرزندان همین افرادی بودند که رسول اکرم ـ صلی الله علیه و سلم ـ را با این وضعیّت شکنجه داده و از طائف اخراج کردند.
ناامید نشدن از هدایت انسانها:
آخرین درس در اولین سفر تبلیغی پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ این است که داعی نباید از هدایت انسانها ناامید شود و رو به بد دعایی آنها بیاورد، بلکه باید همواره امیدوار باشد، تا از نسل آن افراد کسانی این دعوت را بپذیرند و مرهمی باشد بر زخمهای وارده از سوی پدران و نیاکان آنان.
([2]) زندگانی محمد، ص 262.
([3]) نبیّ رحمت، ص 139.
سلام علیکم
الله اکبر ما چنین پیامبری داریم
؛؛لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه؛؛
براستی باید حتی انسانهای عادی رسول الله را اسوه ی خود قرار دهند دیگر چه رسد به داعیان این دین الله.
اما متاسفانه داعیانی بو برده از رسوالله علیه صلاه و سلام بسیار کم اند و یا در گوشه ی زندانها زنجیر شده اند که مبادا انسانها را به سعادت هدایت کنند.
بارک الله فیکم
مطلب جالبی بود الله ازت راضی باشه برادر.
علیکم السلام و رحمة الله
درست میفرمایید ... رسول خدا -صلی الله علیه و آله و سلم- برای تمامی انسان ها اسوه و نمونه هستند .
ضمنا نظر من اینست که انسانهای عادی هم داعیان دین هستند .
" قل هذه سبیلی ادعو الی الله علی بصیره انا و من اتبعنی "
بگو ( ای محمد ) این راه من است که با بینایى به سوى خدا مىخوانم، من و هر که از من پیروى کند.
جزاکم الله خیرا