تضادی شگفتآور
تضادی که برایم شگفتآور و نامفهوم است، این است که اروپا از طرفی سرشار از نشاط و سرزندگی است، رهبری بخش بزرگی از دنیای متمدن را به عهده دارد، پرده از اسرار کائنات برداشته، نیروهای مادی را به تسخیر خود درآورده و با واژههایی همچون سستی و جمود و ایستایی ناآشناست، ولی از طرف دیگر رهبری روحی و معنویش بر عهدة مذهبی است که انسان را به رهبانیت و ترک دنیا فرا میخواند. در میان انسان و پروردگارش قرار دادن واسطه را لازم میداند. به دادن کفاره معتقد است؛ کفارهای که به انسان میآموزد تا متکی به دیگران باشد و اعتماد و باور انسان را نسبت به استعداد، قدرت اراده و عمل خودش از بین میبرد. ارزش عمل و منفعت تلاش انسان را در نگاهش میکاهد. و جالب اینجاست که مبلغان و نمایندگان این مذهب در اروپا تا مدت مدیدی بین انسانهای جستجوگر، بلندهمت و نیز بین علم و عقل حایل بودهاند. آنها سرپیچی از دیدگاهها و مطالبی را که توسط مفسران کتاب مقدس و اهالی کلیسا ارائه میشد، حرام میدانستند و اگر شخصی با تکیه بر عقل و تجربة خود به چیز تازهای پی میبرد و یا دیدگاه نوینی را ارائه میکرد، مجرم شناخته شده و با چنان سنگدلی و مجازاتهای وحشتناکی مواجه میگردید که در سراسر تاریخ ادیان سابقهای از آن نمیتوان یافت.
مبارزه با اقتدار کلیسا
پس از آن زمانی فرا رسید که اروپا علیه تنگنظری، جبر و استبداد، سختگیری بیجا و کمخردی کلیسا قیام کرد. قیود و زنجیرهای آن را درهم شکست و به مرحلهای از پیشرفت دست یافت که مشابهی از آن را در تاریخ بشر نمیتوان یافت. در زمینة علم و تمدن و علوم مختلف ترقی شگفتانگیزی پیدا کرد. اما این کشمکش سخت و طاقتفرسا او را به طور کامل خسته و فرسوده نمود و تمام صلاحیتها و تواناییهایش را تحلیل برد ـ حالانکه هیچ نیازی به تحمل این همه رنج نداشت ـ و او را از آن توازن و اعتدالی محروم ساخت که سرچشمة حقیقی سعادت است. و چنان افراطگرایی و دنیاطلبیای را بر او مسلط ساخت که به مرور زمان جزء طبیعت ثانوی تمدن غرب قرار گرفت. کلیسا امروزه نیز بر بسیاری از جوامع غربی حاکم است. یک اروپایی با الهام از مذهبش چنان مسیری را انتخاب مینماید که عاقلانه و منطقی به نظر میرسد، اما در فرهنگ و زندگی اجتماعیش شیوهای را در پیش میگیرد که هیچ ارتباطی با مذهب ندارد. این تضاد و تناقض در هر مرحلهای از پیشرفت و ترقی و طرز زندگی غرب نمودار است.
محرومیت اروپا از اسلام
رنج و تناقض بزرگتری که تاریخ آن را فراموش نخواهد کرد، این است که اروپا از توحید خالص و عقیدة روشن دین اسلام محروم ماند. دینی که در خودباوری، عمل، تلاش و بدیهی بودن باورهایش از جایگاه ویژهای برخوردار است. دینی که برای عمل هر فرد ارزش زیادی قایل است. دینی که به نتایج و تأثیر اعمال در دنیا و آخرت تأکید میکند و این دنیا را به منزلة پلی برای رسیدن به آخرت میپندارد و خواستار پدید آمدن صفات جوانمردی، بلندهمتی و بلندنظری در انسان است. اروپا از پیام این داعی و پیامآور الهی که قرآن با آیات رسایی از او یاد میکند، محروم ماند: «الذین یتبعون الرسول النبی الأمی الذی یجدونه مکتوباً عندهم فی التوارة و الانجیل یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث و یضع عنهم اصرهم و الأغلال التی کانت علیهم» [اعراف: 157]؛ کسانی که از پیامآور الهی پیروی میکنند، پیامبر درس نخواندهای که نام او را نزد خویش در تورات و انجیل مییابند؛ آنان را به کارهای پسندیده فرمان میدهد و از کارهای ناپسند باز میدارد و برای آنان پاکیزهها را حلال و ناپاکیزهها را حرام میگرداند و بار گرانشان و قید و بندهایی را که بر آنان است، از دوششان برمیدارد.
عوامل برداشتهای نادرست از اسلام
جنگهای صلیبی، اهالی کلیسا، مبلغان مسیحی و آن دسته از نویسندگان اروپایی که پایبند رویکرد علمی و منصفانه نبودند، در ارائة چهرهای خشن از اسلام و پیامبر صلیالله علیه و سلم، و نیز در بدگمان ساختن مردم اروپا از اسلام نقش زیادی بازی کردند. آنها از دین اسلام و پیامبر بزرگوارش چهرهای ترسناک و نادرست ترسیم کردند. از اینرو دربارة پیامبر اسلام داستانهای ساختگی و بیاساس زیادی در میان مردم اروپا مشهور شد و در حاشیة آن هالهای تاریک از افسانهها، ضربالمثلها و لطیفهها پدید آمد و سبب شد که اروپا از اعتراف به عظمت و اظهار محبت نسبت به ایشان بازماند. امروزه نیز نمونههای بسیاری از آن برداشتهای نادرست، در آثار به جای مانده از قرون وسطی و کتابهای نگارش یافته پس از آن، مشاهده میشود و نویسندگان و صاحبنظران پرحرارت غربی با شور و علاقه بسیاری سخنان پیشینیان خود را تکرار کرده و با تعابیر جدیدی آنها را ارائه میکنند.
علاوه بر این، عامل مهم دیگری نیز در این زمینه وجود داشته است و آن اینکه اروپا به واسطة ترکان عثمانی با دین اسلام مواجهه پیدا کرده است. از اینرو هرگاه مردم اروپا میخواستند به دین اسلام بیندیشند و یا به بررسی آن بپردازند، ترکان عثمانی جلوی رویشان مجسم میشدند؛ چرا که آنها به عنوان تنها نمایندگان رسمی اسلام در قارة اورپا شناخته میشدند. از اینرو اروپاییان نتوانستند نگاهی آزادانه و منصفانه به اسلام داشته باشند و همیشه آن را در قامت دین ترکان عثمانی میدیدند؛ عثمانیهایی که با قدرت نظامی در حال پیشروی در اروپا بودند و گاه دچار اشتباه میشدند و گاه رویة خشونتآمیزی را در برخورد با مردم اروپا پیش میگرفتند.
همة این عوامل مانع درک درست مردم اروپا از اسلام شد؛ درکی که بر پایة اندیشه و بررسی آزادانه و مطالعة مستقیم استوار باشد.
دوری از اسلام و پیامدهای آن
دوری اروپا از اسلام تأثیرات ژرف و عمیقی بر تاریخ، فرهنگ و تمدن جامعة انسانی برجای گذاشت. اگر اروپا یا یکی از ملتهای بزرگ آن، اسلام را میپذیرفت و پرچم دعوت به اسلام را بلند میکرد، امروز نه تنها نقشة اروپا بلکه نقشة کل جهان به گونة دیگری رقم خورده بود؛ زندگی این همه بیمعنا و بیهدف نبود؛ دین و اخلاق تا این حد تأثیر خود را از دست نمیداد، و مشرق زمین آماجگاه استعمار و استثمار و ظلم و جور و چپاولگری قرار نمیگرفت.
خلأ بزرگ جهان
دنیا با چنان خلأ بزرگی مواجه است که قرنهاست کسی نتوانسته آن را پر کند، و آن فقدان چنان ملتی است که از نظر ایمان و عقیده، اخلاق و تعاملات [فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی]، و خلاصه اینکه از هر لحاظ نیرومند باشد. حامل دعوت دین راستین و کامل و آخرین پیام آسمانی باشد تا بتواند با مشکلات مقابله کند، از آنها نهراسد، به رهبری و راهنمایی قافلة بشریت بپردازد و از این رسالت مهم شانه خالی نکند. نیاز به چنان ملتی است که در فرهنگ و تمدن روز، جایگاه ویژهای داشته باشد، دارای نبوغ و صلاحیتهای فطری باشد، زندگیش سرشار از شور و نشاط و نماد تلاش و فعالیت باشد. چنین ملتی میتواند دنیا را از بدیها رهایی بخشیده و به سوی خیر و نیکی راهنمایی کند. از تخریب و ویرانگری به سوی تعمیر و سازندگی سوق دهد، و از فساد و تباهی به اصلاح و آبادانی رهنمون سازد. ترکهایی که تحت رهبری خاندان عثمانی در قرن پانزدهم میلادی قیام کردند، شایستگی رهبری جهان را داشتند و میتوانستند این خلأ رهبری و راهنمایی جهان را که از مدتهای مدیدی وجود داشت، پر کنند. در این شکی نیست که آنها خلأ رهبری در شرق را پر نمودند، قیادت جهان اسلام را بر عهده گرفتند و زندگی جدید و قدرتی تازه به مسلمانان بخشیدند. اما بنابر دلایل بسیاری، از جمله غفلت و عقبماندگی ترکان در زمینة علوم جدید، نظامهای جدید و پیشرفتها و اختراعات از یک سو، و تداوم یورشهای دول غربی و جنگهای طولانی و طاقتفرسا از سوی دیگر، آنان را از به دست گرفتن قیادت و رهبری جهان غرب ناتوان کرد و آنان نتوانستند در نهضت تجدید حیات دوبارة دنیای غرب [رنسانس] که بسان توفانی در اروپا وزیدن گرفته بود و عصر جدیدی را نوید میداد، در جایگاه پیشرو و رهبر ظاهر شوند.
نتیجه این شد که آنها از قافلة تمدن و پیشرفت عقب ماندند و این خلأ تا به امروز به حال خود باقی مانده است و در انتظار ملتی شرقی و یا غربی به سر میبرد که قدرت ایمان و علم، توانمندی معنوی و مادی، باور به حقایق ابدی و ازلی پیام آسمانی، نوآوریهای علمی و رشدپذیری خرد و عقل، و برخوردای از فناوریهای جدید را با اهداف نیکو و انساندوستانه، با هم داشته باشد. اهدافی که ارمغانهای ادیان آسمانی است و همانا آخرین نمایندة و پیامآور جامع و کامل ادیان آسمانی، اسلام است. هموست که میتواند به درستی این دنیا را رهبری و قیادت کند و این خلأ را پر نماید. مسیر تاریخ را عوض کند. عصر حاضر را به برگزیدن راه و روشی جدید وادار سازد. دنیای در حال نابودی را شیوة جدیدی از زندگی عطا کند و آن را از افتادن در چاه ویل و نابودی که با سرعت سرسامآوری در حال پیشروی به سوی آن است، نجات بخشد.
نیاز به یک انقلاب نوین
برای تحقق چنان امری، به یک انقلاب نوین و متهورانه نیاز است؛ انقلابی که سرآمد تمام انقلابهایی باشد که پیش از این برای رسیدن به آزادی و پیشرفت به پا شده است. برای این منظور، نیاز است یک دگرگونی و تحول فراگیر در میان مردم پدید آید، و چنان خیزش و جهشی صورت گیرد که توأم با خطرپذیری و فداکاری باشد. جهش از یک زندگی به سوی زندگیی دیگر، از یک نظام به سوی نظامی دیگر، از یک دین به سوی دینی دیگر. این جهش چنان سکون و آرامش روحیای را به شما در زمینة رهبری جهان، عزت و احترام، تاثیرگذاری و رعب و هیبت عنایت میکند که رهبران ماجراجو و سلحشور و فرماندهان نظامی شما، آنانکه شما را در کورة آتش هولناک دو جنگ جهانی افکندند، آن را به خواب هم ندیدهاند.
این جهش در زمینة جمع بین توان مادی، اقتدار سیاسی و راهبری صحیح جامعة بشری، مصداق بارز آن ارشاد الهی خواهد بود که میفرماید:
«و نرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم أئمة و نجعلهم الوارثین»[قصص/5]؛ میخواهیم بر آنان که در زمین به استضعاف کشیده شدهاند، منت نهیم و آنان را پیشوا سازیم و آنان را وارث زمین گردانیم.
«و جعلنا منهم أئمة یهدون بأمرنا لما صبروا و کانوا بآیاتنا یوقنون»[سجده /24]؛ و از آنان، چون شکیبایی ورزیدند و به آیات ما یقین یافتند، پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت (و رهبری) میکردند.
السلام علیکم
دوست خوبم ، از شما خیلی معذرت می خوام ،
اگه شما بهم خبر نمی دادی ، من کللاً فراموش می کردم .
با افتخار شما رو لینک کردم .
ما رو از مطالب بروزتون خبر کنید .
سلام دوست خوبیم
شرمنده
لینکتون کردم .
سلام علیکم لقمان عزیز
خواهش میکنم برادر
از لطف بی پایانت متشکرم .
جزاک الله
سلام. برات ارزش قائل بودم، مطالبت رو خوندم، اگه نیای مطالبم رو بخونی بی انصاف بودنت رو اثبات میکنی!!!
شوخی کردم عزیزم. راحت باش!
سلام
منم اومدم و خوندم .
جالب بود .
ممنونم که مطالبم رو خوندین . التماس دعا
جزاکم الله